به یادت دیده بر مهتاب دارم

به خداحافظي تلخ تو سوگند نشد كه تو رفتي و دلم ثانيه اي بند نشد خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد من دهان باز نكردم كه نرنجي از من مثل زخمي كه لبش باز به لبخند نشد بي قرار توأم و در دل تنگم گله هاست...آه كه بيتاب شدن عادت كم حوصله هاست   حوصله حرف زدن ندارم خيلي دلم گرفته..... نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۵ساعت 10:11 توسط ماه کبود| به یادت دیده بر مهتاب دارم...

رفتن همیشه تمام شدن نیست   یک دل سیر خاطره با خود دارد   تو میمانی و خاطره ای که   سالها از تو جوان تر است...   وجود نوشته شده در دوشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۶ساعت 12:39 توسط ماه کبود| به یادت دیده بر مهتاب دارم...

خواب ابدي دوست دارم الان كه دارم ميخابم؛ خوابهايي رو ببينم كه دوست دارم و  ديگه هرگز بيدار نشم....   خستم... نوشته شده در یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 20:23 توسط ماه کبود| به یادت دیده بر مهتاب دارم...

دلتنگم دلتنگ صدايت هستم وقتي كه آرام در گوشم زمزمه ميكردي# دوستت دارم# دلتنگ روزهايي كه معناي خداحافظي فقط تا فردا بود ديگر فراموشت كرده ام باور كن فقط گاهي كه اسمت را ميشنوم #ميشكنم# مثل امروز كه دوباره به دنياي من آمدي...  نوشته شده در شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۶ساعت 13:39 توسط ماه کبود| به یادت دیده بر مهتاب دارم...